مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
ای وجودت مطلع الانوار یا موسیابنجعفر ای جلالت برتر از گفتار یا موسیابنجعفر ای رواقت کعبۀ دل وی حریمت طور سینا ای هزاران موسیت زوّار یا موسیابنجعفر ای خوش آن بیمار کز فیض تو میجوشد شفایش ای هزاران عیسیت بیمار یا موسیابنجعفر از تو میگیرد تجلّی سینهام چون طور سینا وز تو باشد چشم دل بیدار یا موسیابنجعفر دردمنـدم، مستـمندم، بیپـناهم، رو سیاهم هر که هستم با تو دارم کار یا موسیابنجعفر کظم غیظ و حُسن خلقت دل برد حتّی ز دشمن همچو جدّت احمد مختار یا موسیابنجعفر میتوانی در ز خیبر سر ز جسم عمر گیری در غزا چون حیدر کرّار یا موسیابنجعفر در دهـانم میشود دُرّ سخـن قـنـد مکرّر چون کنم مدح تو را تکرار یا موسیابنجعفر پیش عفو و پای جود و نزد احسانت بود کم هر چه باشد حاجتم بسیار یا موسیابنجعفر هرکه بودم با تو بودم هر که هستم با تو هستم در گلستان شمایم خار یا موسیابنجعفر ای که دشمن داد دشنام و نوازش کردی از او دوستم دستی به سویم آر یا موسیابنجعفر دل بسوی تربـتت دست دعـا بر آسـمانم بلکه یابم در حریمت بار یا موسیابنجعفر نیست آن قدرم که گردم زائر صحن و سرایت خاک زوّارت مرا بشمار یا موسیابنجعفر هدیه هر کس از برای یار آرد گوهری را این من و این چشم گوهر بار یا موسیابنجعفر من به عـالم گـفـتهام خاک در این آستانم لطف کن پا بر سرم بگذار یا موسیابنجعفر کی شود دور ضریحت گردم و گریم برایت با دلی سوزان و حال زار یا موسیابنجعفر تو همه آزادگان را یاری از لطف و کرامت از چه در زندان نداری یار یا موسیابنجعفر تیغ آتشبار بر کف گیرم و خونش بریزم جز تو دل خواهد اگر دلدار یا موسیابنجعفر تو سیه چال بلا را رشگ کوه طور کردی روز و شب با ذکر و استغفار یا موسیابنجعفر از چه در زندان به جز زنجیر غمخواری نداری ای به خلق عالمی غمخوار یا موسیابنجعفر با کدامین جرم شد ساییده ساق پات مولا از چه دیدی روز و شب آزار یا موسیابنجعفر بر تو میگریم که زندان تو حتّی روز روشن بوده تیره تر ز شام تار یا موسیابنجعفر بر تو میگریم که از زنجیر و کُند و تازیانه بر تن پـاکت بـود آزار یا موسیابنجعفر بر تو میگریم که در خاک وطن ذُرّیه ات را گرد غربت مانده بر رخسار یا موسیابنجعفر بر تو میگریم که بودی روزه و هنگام مغرب کردی از خون جگر افطار یا موسیابنجعفر بر تو میگریم که از خرمای زهر آلود دشمن بود در قلبت شرار نار یا موسیابنجعفر کُند بر پا، غل به گردن، اشک بر رخ، زهر در دل شد نصیب حضرتت هر چار یا موسیابنجعفر من نمیدانم در آن زندان چه دیدی لیک دانم مرگ خود را دیدهای صد بار یا موسیابنجعفر راه مشکل، بار سنگین، قامت «میثم» خمیده کوه غم از دوش او بردار یا موسیابنجعفر |